۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۰

زندگی بلوچ در ویلاهای زد زلزله در قرن بیست یکم بلوچستان در عهد پهلوی قسمت ششم عبدالکریم بلوچ‏


اینک بدرگیریهای سالار عبدالحسین در منطقه رودبار جیرفت توجه بفرمائید در قسمتهای گذشته سخن از پیروزیهای پیاپی سالار کامران بود وتاخت تاز وی در منطقه رودبارجیرفت واکنون دنباله رخدادها را پی میگیریم. ضمنا درگذشته حوزه حکومتی رودبار شامل این مناطق هم بوده است کهنوج ومنوجان جگین قلعه گنج و سرخ قلعه. وهمچنین قلعهای بسیار قدیمی وتاریخی در کهنوج ومنوجان وجود دارد که خکایت از تمدنی کهن دراین مناطق را دارد ومقر حکومتی اخرین خان رودبار ضرغام السلطنه در شهر کهنوج بوده که در اوایل حکومت رضاشاه فرمانروائی وی بپایان میرسد
.خلاصه طایفه سالاردر اوایل حکومت رضاشاه مناطق مذکوررا تقریبا بمدت پنجسال بجولانگاه خود تبدیل کرده بودند وخریفی ورقیبی در مقابل کامران سردار شجاع طایفه سالار قادر به عرض اندام نبوده وعاقبت غرور وخود حواهی طایفه سالار بخدی میرسد که سوای تجاوز بمنطقه رود بار جیرفت بحدود طایفه هوت هم که در شرق رودبار وشمال منطقه رمشک سکونت داشته اند دست درازی میکنند. 
بهر جهت کامران در یکی از تهاجماتش بهنگام مراجعت از حدود جیرفت که مال واخشام زیادی را بغنیمت گرفته بود در مسیر خود یک رمه بز میش راهم از طایفه هوت با خود میبردودر این زمان سر پرست طایفه هوت فردی است بنام بهرامبگ نامبرده پس از اطلاع از ماجرا فوری قاصدی برمشک می فرستد واز سالار عبدالحسین میخواهد اخترام همسایگی وبلوچی را رعایت بکنید اخشام ما را بر گردانید وتهدید میکند که در غیر اینصورت من هم دست به بتلافی میزنم میگوید طایفه هوت را طایفه لئر روبار خساب نکنید. 
عبدالحسین با کامران وسایر بستگانش مشورت میکند که چه کار باید کرد جواب رد ویا پس دادن رمه انها که متفقا مشاورین رائی بر پس ندادن رمه میدهند وقاصد هوت بهرامبگ را با بی احترامی بر میگردانند. زمانیکه بهرامبگ از جریان مطلع میشود سریع جهت نشان دادن عکس العمل شحصا همراه تعدادی از بستگانش خود را بحدود رمشک میرساند ویک رمه بز از طایفه سالار را باخود بطرف خوزه چاه اسخاق که محل سکونت انها بوده میبرد زمانیکه سالار عبدالحسین از ماجرا اطلاع پیدا میکند وی هم بلا فاصله برادرزاده اش کامران راهمراه تعدای مسلخ برای پس گرفتن اخشام ویا بتلافی انها رمه دیگری وبیشتری از هوتها را با خود بیاورند ولی زمانیکه کامران بخدود هوت بهرامبگ میرسد.
انها هم با امادگی قبلی که میدانستند سالار دست روی دست نمیگذارد خود را برای یک درگیری اماده کرده بودند ودر مسیر انها راهبندان وسنگر میگیرند که بر حسب تصادف افراد کامران کاملا غافلگیر میشوند وتیر اندازی از طرف هوتها اغاز میشود که در نتیجه تلفاتی بزرگ به افراد کامران وارد میشود وپس از یک روز جنگ درگیری که ابتکار عمل بدست هوتها می افتد کامران ناچار میشود همراه کشته ومجروحین خود دست بعقب نشینی بزند وکامران فاتخ برای اولین بار طعم شکست را میچشد ودست خالی برمشک برمیگردد ولی طولی نمیکشد دوباره کامران با امادگی بیشتری. خود را شبانه بمخل سکونت هوت بهرامبگ میرساند وبامدادکه مردم از خواب بیدار میشوند بسوی انها تیر اندازی میکنند ودراین درگیری کامران میتواند تلفاتی شاید بمیزان بیشتری بر افراد هوت وارد بکنند وسریع دست بعقب نشینی میزند. ومدتی بعد هوت بهرامبگ همراه افراد خود بحوالی رمشک میروند واین بار سالار عبدالحسین هم ازامدن بهرامبگ اطلاع پیدا میکند کامران را جهت راهبندان ودرگیری اعزام میکند که در نتیجه برخوردی در نزدیکی یک ابادی کوهستانی بنام کنگرو رخ میدهد ودر نتیجه در این در گیری تلفاتی بر هر دو طرف وارد میشود وهر کدام همراه کشته مجروحین خود بمحل سکونت شان بر میگردند. بهرحال سالار عبدالحسین متوجه عواقب اختلاف ودرگیری که با طایفه هوت پیدا کرده بود میشود ولی دیگر کار از کار گذشته واختلافات به اوج خودرسیده بود ودرهمین زمان افرادی مصلح از دوطرف شروع بمیانجیگری میکنند وموقتا ارامش بر قرار میشود وطرفین دست از تجاوز بحدود همدیگر بر میدارند ولی کامران بروال سابق هر از چند گاهی حوزه رودبار جیرفت را غارت میکنند وبدون هیچ مقاومتی بطرف رمشک با مال منال برمیگردند.
خلاصه هوت بهرامبگ واقوامش که از صلخ صفای بوجود امده چندان مطمئین نبوده اند همیشه در حال اماده باش بسر میبرند. ضمنا تا فراموش نشده سخنی از مردانگی ومیارداری فرزند هوت بهرامبگ بنام هوت شاپور بشنوید نامبرده همان کسی است که پس از درگیری طایفه مالکی ومهیمی در اوایل انقلاب با رژیم جمهوری اسلامی در منطقه رودبار . اقایان رستم خان مالکی ومحمد خان مهیمی هرکدام از سمتی همراه عیال واولاد خود را ببلوچستان میرسانند وطایفه لاشاری از انها بعنوان میار نگهداری میکنند واقایان جلال مالکی پسر رستم خان ومهیم پسر محمد خان مهیمی مدتی بعد از حروج اقایان رستم خان ومحمد خان خود را بشاپور میرسانند وی در این زمان دراطراف سرخ قلعه سکونت داشته نامبردگان از وی میخواهند ما را نجات بدهید وما را ببلوچستان برسانید وی هم بدون توجه به عواقب این همراهی شخصا بوسیله اتومبیل خود وچند نفرمسلخ همراه جلال ومهیم بطرف بلوچستان براه می افتند وارد ابادی مسکوتان میشوند. خود را بمنزل نبی بخش هوتی کدخدای مسکوتان که فرزند حاجی مهیم خان است میرسانند واز طرفی هوتهای ساکن اطراف رودبارخود را فامیل هوتهای مسکوتان میدانند وروابط تنگاتنگی از زمانهای قدیم بین انها وجود داشته. خلاصه هوت شاپور از نبی بخش میخواهد که نامبردگان را به پایگاه کریم خان برسانند که اقایان رستم خان مالکی ومحمد خان مهیمی انجا هستند نبی بخش از مخل سکونت اقایان که در کوهستانهای سرحه بوده اطلاعی نداشته اند و پس از دو روز جستجو موفق نمیشود راهنمائی پیدا بکنند تا مهمانان مزاخم ناخوانده خود را بمقصد برسانند. سرانجام بنظر شان میرسد تنها این کار از ابراهیم برادر کریم خان ساخته است که در هریدوک سکونت دارد یک روز هنگام غروب هوت شاپور ونبی بخش بوسیله اتومبیل خود را به هریدوک رسانده وبا ابراهیم تماس میگیرند که این سه روز است پسران رستم خان ومحمد خان در مسکوتان بخالت دلهره بسر میبرند شما همراه ما بمسکوتان بیائید انها را نجات بدهید وبمقصد برسانید ابراهیم هم همراه نامبردگان وارد مسکوتان میشود اقایان را که بمدت سه شبانه روز در یک انباری انها را مخفی نموده بودند همان شب انها را از انباری حارج نموده غروب روز بعد اقایان جلال ومهیم را بمقصد میرسانند. خلاصه اینجا بود که هوت شاپور از سنت بلوچی که همانا میار داری است در عمل ثابت میکند وامیدوارم این جوانمرد زندگی را بخوشی بگذرانند. 
به اصل مطلب بر میگردیم پس از بظاهر صلح اتشی که بین طایفه هوت وسالار بوجود میاید وارامشی نسبی بین دوطایفه همسایه وهم کیش بر قرار میشود. ولی سالار کامران بروال همیشگی بحدود رودبار جیرفت شبیخونی میزند مال وغنائمی بدست میاورد وباز هم کامران در یکی از همین مسافرتها که از رودبار بطرف رمشک بر میگشته تصادفنا با یک قافله از طایفه بامری که از میناب بطرف دلگان در راه بوده اند برخورد میکند تمام اجناس انها را که بیشتر پارچه بوده غارات میکنند . 
رئیس قافله میگویند ما طایفه بامری هستیم دشمنی باشما نداریم ولی کامران مغرور گوشش بدهکار این خرفها نبوده همراه اموال غارت شده رود باری وبامری وارد رمشک میشود وباز هم سردار زمان خان بامری قاصدی بطرف رمشک میپرستد واز عبدالحسین میخواهد اموال بامری را پس بدهند که باز هم با جواب منفی عبدالحسین قاصد مواجه میشود. وقتی زمان خان از پس دادن اموال طایفه اش نا امید میشود به گل محمد خان بامری ماموریت میدهد همراه تعداد ی افراد مسلخ بطرف رمشک رفته خود را به عبدالحسین برسانید وی را بقتل رسانده بر گردید تا برای همیشه مردم بیچاره رودبار جیرفت از دست این ظالمان. در امان باشند. حلاصه گل محمد خان بطرف رمشک براه میافتد وقبلا از جا ومکان سالار عبدالحسین اطلاعات کاملی بدست میاورد که سالار عبدالحسین همراه بستگان نزدیکش جهت بهار چرانی از رمشک حارج شده اند ودر دامنه کوهستان رمشک که بطرف جلگه رودبار نزدیک میباشددر کپر های موقت بسر میبرند. 

وحالا نقل قولی از مرحوم گل محمد خان بامری که بنده وی را درسال 1345شمسی. در جاز موریان ملاقات نمودم بنده بهمراه برادر بزرگم وپنج نفر دیگر از بستگان که جمعا هفت نفر بودیم وسیله ما هم پنج تا شتر بود جهت دید بازدید وگشت گذاری در بهار 45 وارد دلگان شدیم ومهمان سردار نواب خان فرزند ارشد وجانشین مرحوم زمانخان بامری ودر انجا با بستگان نواب خان اشنا شدیم از جمله برادرش شهسوار خان وپسران مهراب خان بنامهای ناصر والیاس خان بامری. خلاصه وپس از سه روز توقف در دلگان جهت دیداربینی با گل محمد خان که در ان موقع جهت سرکشی زمینهای خود به جاز موریان رفته بودند ما هم بهوای دیدن وی وهم منطقه جاز موریان عازم ان حدود شدیم وی در پائین ابادی زهکلوت مهمان فردی بودند بنام مشهدی علم که یکی از بزرگترین مالداران ان موقع بشمار میرفت میگفتند وی بیش از هزار رائس میش وبز دارد بهر جهت ما هم مهمان مشهدی شدیم پذیرائی مفصل شروع شد ولی اب انجا قابل خوردن نبود هم تلخ بود وهم شور اب خوردنی را با شتر از فاصله زیادی از چاههای زهکلوت میاوردند وبرای اولین بار من متوجه شدم گوشتها را بجای اب با دوغ می پوختند. وبه ان دوغبا میگفتند. واکنون از موقعیت منطقه جاز موریان بشنوید دریاچه فصلی جاز موریان از ابرفتهای خلیل رود که از طرف غرب ورودخانه بنپور از طرف شرق به این دریاچه می پیوندند ودر سالهای پر باران سطخ بسیار وسیعی بزیر اب میرود وبصورت یک دریاچه تمام عیار درمیاید که از شمال محدود است بخوزه دلگان وزهکلوت واز جنوب به جنگل چاه هاشم ومند وگورک واز شرق به جنوب شرق دلگان واز غرب به انتهای منطقه رودبار. بهر جهت در دامنهاهای شمالی دریاچه بخصوص حوالی زهکلوت که منطقه کشاورزی جاز موریان را تشکیل میدهد این منطقه بر اثر انباشته شدن رسوباتی که از سیلابها بجا ماند ه شاید از مرغوبترین ومساعد ترین زمین کشاورزی در جهان باشد بحصوص برای کشت گندم.
از مالکان جازموریان وهم از گل محمد خان بامری چنین روایت میشود که درزمین جازموریان مثلا اگر امسال بذر گندم پاشیده بشود تقریبا تا هفت سال دیگر اختیاجی به بذر افشانی مجدد نیست چون هنگام دروهمان دانهای گندمی که در لای وشکاف زمین بر جا میماند سال دیگر گندم سبز میشود ومالک زمین بدون زحمت میتواند چند سال متوالی رادر صورت مساعد بودن اوضاع جوی وبارش باران بموقع گندم بر داشت بنماید وانهم از هر تخم حد اقل صد تخم مخصول بدست میاید میگویند در گذشته که هر گاه جازاباد بوده. اهالی اسفند مدمچ کتیچ مختار اباد جهت دروگیری بجاز میامدند وتوشه سال خود را از این راه فراهم میکردند. وگل محمد خان میگوید من امسال زمینهای خود را بکشاورزان رودباری واگذار نمودم تا برای خود گندم بکارند چون من در سالهای بعد دیگر اختیاجی ببذرافشانی ندارم واگر باران وسیل بموق بیایدمن تا شش هفت سال پیاپی بودن زحمت گندم برداشت میکنم. 
ایا چنین سرزمینی را در کجای دنیا میتوان یافت که با یک بذر افشانی تا چند سال محصول بدهد البته میگفتند اگر باران ویا سیل بموقع بیاید جازببذرافشانی هرساله نیازی ندارد. ضمنا هنگام اب اوردن خلیل رود مالکان جاز نهری را از ان جدا میکنند وبزمینهای که سالیان درازی است بصورت کرت بندی وقطعهای چند هکتاری بوجود اورده اند اب رودخانه را وارد ان میکنند تا یک لایه مرغوب در ان ته نشین بشود.
ضمنا در زمان خشکسالی دریاچه جاز موریان بصورت یک زمین شوره زار ومسطحی در میاید که شباختی بزمینهای قطب شمال دارد که پوشیده از برف میباشد وتا چشم کار میکند کف دریاچه بصورت یک ورق کاغذ سفید است وختی کوچکترین بوطه ای در ان مشاهده نمیشود فقط از فاصلهای بسیار دور سبزی جنگل چاه هاشم ومند وگورک که در جنوب دریاچه واقع شده اند بچشم میخورند وما هم پس از دو شبانه روز توقف نزد گل محمد خان از طریق دریاچه که خشک بود بطرف باقر اباد رفتیم که در انجا حاجی ولی محمد ناروئی فرزند شیرمحمد وبرادرش اسا سکونت داشتند تصادفنا حاجی ولی محمد بمسافرت رفته بود وما مهمان اسا ناروئی برادر حاجی ولی محمد شدیم وبا اسرار زیاد ما را سه شبانه روز نگهداشت لازم بذکر است خاشیه جنوبی دریاچه جاز موریان درختچه ای بنام ( شکر شور) بطور وفور میروید که یکی از بهترین ومقوی ترین خوراک شتر میباشد وهم بحاطر فراوانی درختچه های دیگری بنام تهمه وزرک که مانند شکرشور مقوی واز خوراک اصلی شتر میباشد وهم درخت تاگز کهور در این منطقه بحد وفورفراوان است وبهمین جهت این منطقه یکی ازمناسبترین وبزرگترین محل پرورش شتر در بلوچستان بشمارمیرود. و دران زمان مشهور ترین شتر داران منطقه یکی حاجی ولی محمد ناروئی بود که میگفتند بیش از هزار شتر دارد ودیگری هوت کرمشاه بود فرزند عبدالنی که در طرف. غرب جنگل چاه هاشم در جائی بنام چاه اسخاق سکونت داشتند. 
خلاصه از باقر اباد بطرف جنگل چاه هاشم رفتیم مهمان اقای اصغر خان بامری فرزند میرزاخان شدیم که نامبرده در انجا تازه بکار کشاورزی مشغول شده بودند وچند تا موتور پمپ نصب کرده بود وزمین اینجا هم از نظر مرغوبیت وخاصلخیزی شاید در کل بلوچستان نظیر نداشته باشد ودر این موقع جنگل چاه هاشم داشت بصورت یک قطب کشاورزی در میامد. بقول اقای اصغر خان وهم از نظر مشهودات خود ما شاید بیش از دههاهزار هکتار زمین پوشیده از درخت کهور بود انهم بصورت انبوه و فشرده وشاید همتراز جنگلهای شمال ایران ودرخت های کهور بسیار بلند و تنومند شادابی در انجا سبز شده بود وچنین نقطه سر سبزی از نظر طبیعت دربلوچستان غربی وجود ندارد. 
واز طرفی زمین جنگل چاه هاشم از نظر اب زیر زمینی هم یکی از غنی ترین مناطق بلوچستان است برای اینکه چاههای که خفر کرده بودند از چهار پنج متر عمق بیشتری نداشتند واصغر خان میگفت موتورهای بزرگ بلاکستان اگر بیست چهار ساعت کار بکنند ده سانت اب چاهها پائین نمیرود میگفت مهندسین زمین شناسی گفته اند جنگل چاه هاشم بر روی یک دریای اب شیرن قرار دارد. واکنون نام جنگل چاه هاشم به جلگه بدل شده . ضمنا ما متوجه شدیم یک اخوند شیعه ساکن زاهدان که دوست واشنای اقای اصغرخان بوده بنام ( معین الغربا ) زمین های بسیار مرغوبی از بلوچهای بینوا را صاحب شده وچندین موتور پمپ کارگذاشته بود وتعدای کارگر یزدی بر روی زمینهای. وی مشغول کار بودند . بهر حال ما هم پس ازدوشبانه روز توقف در جنگل بطرف مند گورک که درطرف شرق جنگل واقع شده وتقریبا حدود سی کیلومتر فاصله میباشد رهسپار گشته ومهمان اقای عبدل ناروئی فرزند ولی خان شدیم ودو سه روزی هم مهمان وی بودیم.
وحالا از موقعیت مند وگورک بشنوید که ابادی های زیادی در موازات هم بین تپه ریگی در طرف جنوب ودریاچه جاز در طرف شمال این ابادی ها واقع شده اند وتنها در خاشیه شمالی ریگستان زمینهای محتصری قابل کشت رزع هستند چون زمینهای بسیار وسیعی بطرف دریاچه شوره زارند قابل کشت زرع نمیباشند در این محدوده نه قناتی وجود دارد ونه موتور پمپی بلکه اهالی انجا اززمانهای قدیم با خفر کانال های بطرف تپه ریگ بطول صد الا دویست متر زمانی که کانالها بپای تپه ریگ برسند وعمقی حدود سه الا چهار متر پیدا بکند یک جوی اب شیرن جاری میشود که مورد استفایده کشاورزی وهم اشا میدنی قرار میگیرد وهمین جوی اب پس از حدود ده الا پانزده سال بتدریج یک لایه چربی بر روی اب ظاهر میشود که اب نه خوردنی میشود ونه برای کشاورزی بکار میرود وتمام زراعت زمانیکه این اب بپای ان برسد از بین میرود ومردم ناچار میشوند بفاصله ده الا بیست متری کانال کانال جدیدی خفر بکنند ودوباره به اب شیرین هم برای خوردن وهم برای زراعت دسترسی پیدامیکنند بعضی میگویند این منطقه سرشار از منابع نفت میباشد ولی انچه از ظاهر هم پیدا بود چنین اختمالی فراوان است این هم از موقعیت استثنای مندو گورک
خلاصه از منزل عبدل ناروئی بطرف حوزه جوگز برگشتیم که محل سکونت طوایف لاشاری بود وتقریباحدود ده روزی درمیان طایفه جوگزی وسردارزهی بگشت گذاری پرداختیم وسپس از پائین مسکوتان وارد دشت کنهک شدیم که محل سکونت طایفه کوری ولاسکی بود. بحر حال مسافرت خاطره انگیر ما بیش از یکماه بطول انجامید تا بمحل خود برگشتیم ودر این زمان ما درکنار ابادی سیف اباد که در شش کیلومتری شرق اسپکه واقع شده است جهت بهار چرانی در کپرهای حصیری ساکن بودیم ودونفر از همسفران ما اقایان وشدل جاوشیری وپیرداد جاوشیری تا کنون در قید حیاتند ساکن سیف اباد میباشند که برایشان. سلامتی وطول عمر ارزو میکنم. این هم مختصری از موقعیت طبیعی مناطق جاز موریان وجنگل چاه هاشم ومند وگورک بود. بهرحال انچه را من در حد سواد واطلاعاتم از نظر تاریخی وجغرافیای برای اگاهی. نسل جوان خود مفید میدانم اشنائی انها است بگوشهای از سرزمین کهن وپهناور. بلوچستان عزیزکه در جای جای ان ونقط بنقط ان گنجینهای مادی ومعنوی بسیاری. نهفته است مطلع سازم. 

وحالا به اصل مطلب برمیگردیم از گل محمد خان بشنوید وی فردی بسیار مهربان وخوش صحبت بودند واز جنگهای بامری با سردار سعید خان شیرانزهی وبهرامخان بارانزهی خکایتها میکردند. وهمچنین بدرگیری که با سالار عبدالحسین پیش میاید چنین بیان داشتند من با اطلاع کافی از محل سکونت سالار عبدالحسین وحتی شناسائی کپر محصوص وی شبانه همراه یکصد جماز بامری خود را بنزدیکهای مخل سکونت عبدالحسین رساندیم وپیاده وبا احتیاط بطرف منازل انها پیشروی کردیم میگوید من همراه چهار نفر دامن کپر عبدالحسین را بلا زدیم داخل شدیم ناگهان زنی صدا زد شما که هستید من گفتم ما با عبدالحسین کار واجبی داریم زن در جواب ما گفت سالار سه چهار روز است جهت طایفه گردی بطرف مارز رفته من در جواب گفتم وقتی برگشت بگو گل محمد بامری جهت ملاقات شما از دلگان امده بود. 
گل محمدخان میگوید ما سریع از خانه بیرون امدیم وچند مشک اب انها را با خود بردیم وچندتا را هم با کارد پاره کردیم ودر مسیر خود یک رمه هم که مربوط بطایفه سالار بود با خود بطرف دلگان بردیم گل محمد خان میگوید زمانیکه من وارد کپر عبدالحسین شدم شهادتم را گفتم وفکر نمیکردم که ما بسلامتی وبا دست پر بدلگان بر میگردیم میگوید ولی سالارها بسیار مغرور بودند واین خواست خدا بود که ما بدون هیچ گونه خسارت جانی ومالی توانستیم تلافی بکنیم وبسلامتی بر گردیم این هم عین گفتار مرحوم گل محمد خان بامری. 
بهر جهت عبدالحسین از جریا ن امدن گل محمد خان جهت قتل وی وبردن یک رمه بز از طایفه سالار اطلاع پیدا میکند و میداند که خریف از طایفه هوت هم نیرومند تر است ومیداند که دولت هم در صورت لزوم از طایفه بامری حمایت میکند بدین جهت دست بعکس العملی نمیزنند مسئله را نا دیده میگیرند. وتنها به تهاجمات خود بحدود رودبار جیرفت ادامه میدهند ودراین میان مامورین دولتی از برخورد عبدالحسین با طایفه هوت وبامری حسن استقبال میکنند وانها را به همکاری بیشتر با قوای دولتی تشویق وترغیب میکنند ودو طایفه هم اعلام امادگی میکنند هر زمان لازم باشد در کنار نیروهای دولتی قرار خواهند گرفت. واین نتیجه غرور وندانم کاری های کامران بود که دو طایفه همتراز وهم کیش خود را بی جهت دشمن و نا راضی میکنند واین ندانم کاری ها همیشه در تاریخ بلوچستان تکرار شده ودشمن حد اکثر استفایده را نموده وتا هنوز مینماید. 
خلاصه سالارعبدالحسین از نتیجه کار خود تا حدودی پشیمان میشود که برای طایفه خود بی جهت گرفتاری ودشمنان قدرتمندی درست کرده اند و درنهایت از برخورد مجدد با این دو طایفه اجتناب میورزند. ولی فکر میکنند اگر در شرایط فعلی دست روی دست بگذارند وبتهاجمات خود بخوزه رودبار جیرفت ادامه ندهند مامورین دولتی به ضعف انها پی خواهند برد ودست به اقداماتی خواهند زد سالار عبدالحسین وکامران صلاح کار خود را در ان میدانند گرچه صدمات جانی ومالی زیادی بر اثر درگیری باطایفه هوت وبامری متوجه انها شده بود. ولی جهت عرض اندام طبق روال گذشته در فرصتهای مناسب مال واخشامی را از خوزه رودبارجیرفت غارت نموده وبا خود برمشک میبرند. در همین جا به قسمت ششم حاتمه میدهیم - دنباله دارد.
موفق باشید عبدالکریم بلوچ

۱ نظر:

ناشناس گفت...

طبق گفتار و راویان منطقه سلارها اندک جمعیتی بودند اما بسیار بی رحم و ظالم نه ناموس مردم رحم میکردند و نه به مال آنها میگویند آنان زنان آبستن را از پرتگاها به پایین پرت میکردند و گاهی شکم زنان حمله را با چاقو پاره یکردند اما چیزی که لازم است بگویم عاقبت ظلم آنها دامنیگرشان شده همانگونه که میبینیم امروز آنها در بین مردم هیچگونه اهرمی ندارند و کل خانواده از زن و مرد دچار اعتیاد شده اند به توری که برای یک مثقال تریاک دست به کارهای زشتی میزنند که خارج از ادب است من ان را بیان کنم